❌بـ🌂ـاران تنــــــهایـــی هــــا❌

به نام انکه وجودم زوجودش شده موجود

❌بـ🌂ـاران تنــــــهایـــی هــــا❌

به نام انکه وجودم زوجودش شده موجود

❌بـ🌂ـاران تنــــــهایـــی هــــا❌

مــــــــــــی تراود مهـــــــتاب می درخشد شب تاب...
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک ...
غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند...

-فـــقـط برای کســـی مینویسم که...

پیام های کوتاه
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «barantanhaiiha.blog.ir» ثبت شده است

۲۶
اسفند ۹۲

به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذھن
واژه ای در قفس است.
حرف ھایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود.
من به آنان گفتم :
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد.

و به آنان گفتم :
سنگ آرایش کوھستان نیست
ھمچنانی که فلز ، زیوری نیست به اندام کنلگ .
در کف دست زمین گوھر ناپیدایی است
که رسولان ھمه از تابشآن خیره شدند.
پی گوھر باشید.
لحظه ھا را به چراگاه رسالت ببرید.

و من آنان را ، به صدای قدم پیک بشارت دادم
و به نزدیکی روز ، و به افزایش رنگ .
به طنین گل سرخ ، پشت پرچین سخن ھای درشت.
و به آنان گفتم :
ھر که در حافظۀ چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواھد ماند.

ھر که با مرغ ھوا دوست شود
خوابشآرام ترین خواب جھان خواھد بود.
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می گشاید گرۀ پنجره ھا را با آه.
زیر بیدی بودیم.
برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم :
چشم را باز کنید ، آیتی بھتر از این می خواھید ؟
می شنیدم که به ھم می گفتند :
سحر میداند ، سحر !
سر ھر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند.


باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد.
خانه ھاشان پر داوودی بود،
چشمشان را بستیم.
دستشان را نرساندیم به سر شاخه ھوش.
جیبشان را پر عادت کردیم.
خوابشان را به صدای سفر آینه ھا آشفتیم.
" سھراب سپھری "

barantanhaiiha.blog.ir

کپی ممنوع است

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۰۹
بـیـتــا